برایمان مثل شوخی بود وقتی مدیر هتل لهمون میگفت برین سامرا و از مناطق جنگی دیدن کنین!! ولی این حرف رو کاملا جدی میگفت. کاروان کوچیکه ما که هیچ تصور درستی از منطقه جنگیه واقعی نداشت!
وقتی راه افتادیم، هرچی جلوتر میرفتیم تازه دستمان می آمد که منطقه جنگی یعنی چی...
جای گلوله... پرچم های تیر خورده... مغازه های ویران و آبادی هایی که به جای مردم عادی سرباز در اونجا تردد داشت... همشون برامون یه بغض درست میکرد... فاصله سامرا تا تکریت( محل اصلی درگیری) فقط 95 کیلومتر بود.
قدم به قدم به ماشین ایست میدادن و از همه اینها جالبتر ماشین هایی بود که باهامون همسفر بودن؛ ماشینهای حمل مهمات، کامیونهایی که رزمنده هارو به سمت منطقه میبردن، و ماشینهای حمل آذوقه که در راهشان به ایست-بازرسی ها هم آب و کیک پرتاب میکردند.
انگار اینجا... سال 1361 و خرمشهر بود...
رسیدیم به شهر ویرانی که به مان گفتند اینجا سامراست.... غربت میریخت از سر و رویش...
شهر انگار بغض سنگین داشت...بی مبالغه...
زائر امامانمان شدیم با تحیری ترسناک...بیش از نیمی از زائران سرباز بودند...انگار که فرمانده شان آنجا باشد برای اعزام...
درب حرم عکس hot page...
ادامه مطلبما را در سایت hot page دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0zeinabaned بازدید : 17 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:40