hot page

ساخت وبلاگ
و یَرزُقُهُ من حَیثُ لا یَحتَسِب... محروم شدم از زیر بال فرشته ها بودن... از روزهایی که به اجر روزه سپری میشد و شبهایی که به اجر شب زنده داری... از دست دادم حسی رو که: الان خدا داره با دید رحمت به من نگاه میکنه... حس همنوا شدن با رباب برای لحظه ای حتی... زیبا بود این دو سال... خیلی زیباتر از چیزی که hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0zeinabaned بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 23:46

برایمان مثل شوخی بود وقتی مدیر هتل لهمون میگفت برین سامرا و از مناطق جنگی دیدن کنین!! ولی این حرف رو کاملا جدی میگفت. کاروان کوچیکه ما که هیچ تصور درستی از منطقه جنگیه واقعی نداشت! وقتی راه افتادیم، هرچی جلوتر میرفتیم تازه دستمان می آمد که منطقه جنگی یعنی چی... جای گلوله... پرچم های تیر خورده... مغازه های ویران و آبادی هایی که به جای مردم عادی سرباز در اونجا تردد داشت... همشون برامون یه بغض درست میکرد... فاصله سامرا تا تکریت( محل اصلی درگیری) فقط 95 کیلومتر بود. قدم به قدم به ماشین ایست میدادن و از همه اینها جالبتر ماشین هایی بود که باهامون همسفر بودن؛ ماشینهای حمل مهمات، کامیونهایی که رزمنده هارو به سمت منطقه میبردن، و ماشینهای حمل آذوقه که در راهشان به ایست-بازرسی ها هم آب و کیک پرتاب میکردند. انگار اینجا... سال 1361 و خرمشهر بود... رسیدیم به شهر ویرانی که به مان گفتند اینجا سامراست.... غربت میریخت از سر و رویش... شهر انگار بغض  سنگین داشت...بی مبالغه... زائر امامانمان شدیم با تحیری ترسناک...بیش از نیمی از زائران سرباز بودند...انگار که فرمانده شان آنجا باشد برای اعزام... درب حرم عکس hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0zeinabaned بازدید : 17 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:40

و یَرزُقُهُ من حَیثُ لا یَحتَسِب... محروم شدم از زیر بال فرشته ها بودن... از روزهایی که به اجر روزه سپری میشد و شبهایی که به اجر شب زنده داری... از دست دادم حسی رو که: الان خدا داره با دید رحمت به من نگاه میکنه... حس همنوا شدن با رباب برای لحظه ای حتی... زیبا بود این دو سال... خیلی زیباتر از چیزی که بشه تصور کرد... مثل اینکه همیشه زائر باشی! و کاش امانت دار خوبی میبودم... برای روزی تو...امانت بزرگی رو که خدا بهم داده بود... اصلا انگار یه جور امتحان هم بود! انگار که دو سال تو روزی حلال بده تا ببینیم چه میکنی بعد نوبت میرسه به پدرش... و این افتخار بزرگی هم میتواند باشد... که اولین روزیه بچه دست مادرشه... مثل اکثر دوستامون که نوشتن و روز تولد بانـــــو رو برای قطع شیرشون انتخاب کردن من هم از این روز پربرکت استفاده کردم و شیر روز زینب خانوم رو قطع کردم. به توصیه عزیزی، 135 صلوات هدیه به حضرت زهرا(س) و یس که هدیه ناقص من به حضرت رباب(س) بود. وقتی شروع کردم در اوج ناامیدی بودم ولی کاملا قاطع!دخترک که بعد از سفر عراق بشدت مصرتر شده بود برای شیر خوردن روزها که به هر بهانه ای کوچک و شبها هم hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : و یرزقه من حیث لا یحتسب,یرزقه من حیث لا یحتسب, نویسنده : 0zeinabaned بازدید : 14 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:40

همیشه ترسیدم از دلبسته شدن بهت.... همیشه ترسیدم از لنبلونکم خدا.. همیشه ترسیدم از اینکه نقطه امتحان من بشی..  و همیشه به خودم نهیب زدم که تو یه گهواره ای...فقط یه گهواره... اما گهواره ای نه از جنس چوب که از جنس دل...  نه با جمود گهواره ای که با عشق خالقت... خدایا کمکم کن که برای مخلوقی عشق خالقش رو بهش هدیه کنم...همین...                                                                               آمین [ موضوع : ][ پنجشنبه 10 بهمن 1392 ] [ 2:41 قبل از ظهر ] [ گهواره ] [ ] hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : اینستاگرام,اینستاگرام دانلود,اینستاگرام پلاس, نویسنده : 0zeinabaned بازدید : 17 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:40